نویسندگان:
وحید فلاح1 ، مهدی خبازی کناری2 ، ولی اله بحرینی3 .1azuniversityad
2استادیار فلسفه جدید و معاصر غرب دانشگاه مازندران بابلسر پردیس دانشگاه مازندران
3دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه مازندران ساری
چکیده فارسی: یکی ازدغدغه های مهم برخی ازفیلسوفان و اندیشمندان ازقرن هیجدهم به این سو همچون رسوگسترش عقل گرایی محض بوده است آنها براین مسئله تاکید میکردند سوژه گرایی مدرن سبب شده است که انسان ازتمامیت طبیعی خویش ازیک طرف و ازطبیعت بیرونی ازطرف دیگر غفلت کرده است این امر توسط نیچه ومارکس دراواخر قرن نوزدهم به وجوه گوناگون پی گرفته شد درقرن بیستم نقد به ساختاراندیشه های غربی همچون هوسرل و راسل و ویتگنشتاین ادامه یافت ظهور تمام عیارنقد درنیمه اول قرن بیستم بیشتر ازهمه درفلسفه مارتین هایدگر فیلسوف المانی رخ داد هایدگر هم ساختاروفرم وروش فلسفه غربی را به چالش گرفت و هم محتوی آن را ااوابتدا ازروش پدیده شناسی استادخویش هوسرل ساختارمتافیزیک و معرفت شناختی فیلسوفان پیش ازخود را به نقد میگیرد و به لحاظ محتوی نیز مسائل مطرح شده را بنیادی ترین مسائل نمی داند به زعم هایدگر تمامی فیلسوفان مهمترین و اساسی ترین مساله فلسفه یعنی هستی را به فراموشی سپرده اند و به جای آن تنها به هستنده و موجود بعنوان کانون اندیشه پرداخته اند هایدگربانقد سوبژکتیویسم دوره مدرن جایگاه انسان به مثابه سوژه و طبیعت و عین را به مثابه اوبژه به پرسش میگیرد اوپیامد مواجه انسان مدرن با طبیعت و دیدگاه تسلط مابانه اش را نسبت به آن را دور ازشناخت ذات هستی می داند به نظر او نسبت تکنولوژی را بایستی درچارچوب فهمید هایدگر دررساله پرسش ازتکنولوژی به این مساله می پردازد اوازجمله اولین متفکرانی است که به طور جدی نگران جایگاه تکنیک و تکنولوژی درزندگی انسان است اومطابق با روش پدیده شناسی تمامی احکام درباره تکنیک و تکنولژی و تمامی احکام دراین مورد و رویکردهای طبیعی را درااپوخه و تعلیق قرارمیدهد