چکیده فارسی: مسئله اصلی این پژوهش، توجه و تمرکز بر فلسفه و فرهنگ رنسانس فلورانس به عنوان نقطه آغازین تمدن نوین غرب است، از آن حیث که نقشی مهم در فهم و سنجش عرفان و معنویت پست مدرن دارد ارجاع متفکران عرفان پست مدرن، منابع، رویکردها و درون مایه های مشترک این دو دوره، باعث شده است که امکان طرح رنسانس دومی در تاریخ غرب و جهان فراهم شود که در عناصری نظیر گذشته گرایی، دنیاگرایی، انسانگرایی و کثرت گرایی قابل مشاهده و رصد است اما در کنار این تشابهات رویکردی و محتوایی، تمایزاتی نظیر قدسیت و متعلق دو رنسانس که یکی در برابر قرون وسطی و دیگری در تقابل با مدرنیته است، وجود دارد که رنسانس قدسی فرامدرن را شکل میدهد توجه به این نکات، منجر به کشف ویژگی هایی نظیر گذشته گرایی و تسلط سبک، خود اتکایی و عرفان مبتنی بر مثال متصل و نفی متافیزیک و کثرت گرایی کپرنیکی در عرفان پست مدرن میگردد و مشخص میکند که فرهنگ غرب در خود آگاهی و ترمیم بحران های معنا و معنویت مدرن، به بازخوانی و احیای قدسی رنسانس اولیه پرداخته تا خود ترمیمی فرهنگی را دنبال کند و البته، کثرت گرایی پریشان، و عرفان ثانویه بدون حقیقت جوهری و رستگاری بخش، امکان عبور از بحران های مدرنیته را با تردید روبرو میکند