چکیده فارسی: متکلمان بر اساس دیدگاه خود قایل به این هستند که عالم حادث زمانی است یعنی این عالم و جهان هستی در زمانی نبوده است و بعد بود شده است با عنایت الهی و خلق خداوند، جهان از کتم عدم خارج شده و به سرای هستی راه یافته است و بر این اساس درباره خلقت، نظریه حدوث را بیان می کنند در طرف مقابل فلاسفه قایل به رابطه علت و معلول هستند و نسبت خداوند و خلق این جهان را از سنخ علت و معلول بیان میکنند و در ادامه به ملاک نیازمندی معلول به علت چه در مقام حدوث و چه در مقام بقاء می پردازند اما متکلمان رابطه بین خداوند و جهان را از نوع فاعل و مفعول می خوانند و با عباراتی همچون فاعل و مفعول، موجد و موجد، صانع و مصنوع از آن نام می برند نظریه حدوث عالم یک نظریه مبنایی نیست، بلکه روبنایی است از مبنای فکری متکلمان که درباره زمان اتخاذ میکنند متکلمان بر اساس اصول و مبانی خاصی که دارند ناچار شده اند، تن به چنین دیدگاهی بدهند حال مسیله این است که بر چه اساس و مبنایی متکلمان قایل به این نظریه شده اند و چه تلقی و رویکردی آنها را به این نظریه رسانده است در مقابل، نظر فلاسفه در این مورد به چه صورت خواهد بود یکی از مهمترین و اساسی ترین آن اصول، دیدگاهی است که متکلمان در باب زمان دارند این نوع نگاه متکلمان در نظریه حدوث برگرفته از تلقی خاصی است که آنها از زمان برمیگزینند متکلمان با توجه به تلقی که از بحث زمان دارند قایل به این نظر شده اند که عالم دارای حدوث زمانی است مبنای نظریه حدوث از منظر متکلمان بر این اساس که آنها قایل به این هستند که زمان دارای اجزای بالذات است و آنات، اجزای زمان را تشکیل میدهد لذا بر این اساس نظریه حدوث را پذیرفته اند که در این صورت از لوازم حرف آنها این خواهد بود که معلول در مقام بقاء نیازمند به علت نخواهد بود