چکیده فارسی: رابطه اخلاق و سیاست همچنین نقشی که اخلاق در حوزه سیاست ایفا می کند از مهمترین مباحث فلسفی و ا ندیشه ی سیاسی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود معطوف ک رده است بطوری که بخش مهمی از آثار دانشمندان مربوط به تبیین و تحلیل این دو مقوله حساس و تعین کننده در حیات بشری می باشد انسانها در طول تاریخ، بیش از حاکمیت الهی، حکومتهای خودکامه را تجربه نموده اند و در این عرصه همواره دو نیروی متضاد، از یکسو «اخلاق» با تمام فضیلت ها و ارزشهای والای مربوط به آن و از سوی دیگر «قدرت» و همه ی مسائل مرتب به آن با هم در جدال و تکاپو بوده اند برآیند اندیشه ی سیاسی در حکومتهای استبدادی این است که توجه به اخلاق در حوزه سیاست، مایه ی شکست در عرصه ی سیاست خواهد بود، زیرا مدار اخلاق، حق و عدالت است و غرض سیاست، منفعت و مصلحت مایه ی رعایت اصولی اخلاقی خ واستار آنست که به حق سخن بگوئیم و به عدالت رفتار کنیم هر چند به ضرر خودمان باشد، و حال آنکه لازمه سیاست، دست شستن از بسیاری از اصول اخلاقی و بالاتر از آن به بازیچه گرفتن ارزشها و استفاده ابزاری از اخلاق تحت عنواناخلاقی سیاسی در مقابل سیاست اخلاقی است این تفکر غلط تا بدانجا در اذهان بسیاری از اکمان و سیاستمدران نهادینه شده است که معتقدند اساساً هر گونه اقدام سیاسی، با اخلاق ستیزی و زیرپانهادن با بسته های اخلاقی آغاز می شود و هیچ فعالیت سیاسی بدون «دستهای آلوده» امکان پذیر نمی باشد، در نتیجه مرگ تدریجی آرمان های بشری بر اثر تسلیم در برابر واقعیت های تلفخ تاریخی، پرسشهایی را در ذهن انسان بوجود می آورد؛ برای نجات آرمان و اخلاق از مرگ تدریجی چه باید کرد؟ چرا بحث اخلاق در عرصه های مختلف اجتماعی موضوعی مرسوم و متداول و مأنوس است، اما وقتی وارد گستره سیاست گشته، بسیار پیچیده و غامض و دست نیافتنی می شود؟ آیا این تناقض و پیچیدگی از خود مفهوم و ماهیت سیاست، نشأت می گیرد؟ از میان انبوهی از این دست سئوالات، در مقاله حاضر برآنیم که به این سوال اساسی بپردازیم که چه نقش و ارتباطی بین اخلاق و سیاست وجود دارد؟ با این فرضیه که بیناخلاق و سیاست ارتباطی بس مستحکم و در حد یگانگی وجود دارد